سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در انتظار چه هستی؟! (تقدیم به تو که دوستت دارم) - توانایی های کامپیوتر

 

مزد جهادگر کشته در راه خدا ، بیشتر نیست از مرد پارسا که معصیت کردن تواند لیکن پارسا ماند . و چنان است که گویى پارسا فرشته‏اى است از فرشته‏ها . [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?یاس

جمعه 85/7/7  ساعت 10:57 عصر

در انتظار چه هستی؟! (تقدیم به تو که دوستت دارم)

در انتظار چه هستی؟! نگاه، عشق یا بخشش؟
در انتظار نگاه، حسرت دو چشم که با عشق به تو بنگرند و ببخشند به تو وصل را!!!
در انتظار چه هستی؟! روشنی، امید، آرزو؟
در انتظار راهی روشن با قلبی آکنده از امید که در انتهای راه کلبه آرزوهاست!!!
در انتظار چه هستی؟! تولد، زندگی، مرگ؟

در انتظار تولد پاکی، زندگی سرشار از احساس و مرگ پلیدی ها!!!
در انتظار هر چه هستی باش، دستانم برای ساختن هر چه تو بخواهی آماده است!!!
و معجزه احساس به قدم هایم توان راه رفتن بر سنگلاخ های سختی را می دهد ...
اما پیش از آمدن تو، من در انتظار هیچ کس و هیچ چیز نبودم!؟!؟
من از زندگی زخم ها خورده بودم و در انزوا خاطره دوستی را از یاد برده بودم!!!
آموخته بودم از زندگی، از تجربه، که ببخشم احساس اما طلب نکنم از دیگری و اگر محبتی دیدم
منت آن را به جان بخرم!!!
آموخته بودم از زندگی که فراموش کنم لبخند عاشقانه صبح را و ببخشم همه خاطره عشق را به شب
تنفر و جدایی!!!
آموخته بودم، که دل دهم، اما هر لحظه در انتظار آن باشم که درِ خانه احساسم زده شود و قلبم باز پس
فرستاده شود.
آموخته بودم از زندگی که بتازم بر اسب تیز پای زمان و حسرت را به مرگ دقیقه ها بسپارم!!!
چه زشتی ها آموخته بودم !!!!
آموخته بودم که قفسی بسازم از تن، روحم را اسیر کنم و صدای خواهش قلبم را در هر لحظه در
گورستان نا امیدی و تنهایی به خاک بسپارم!!!
آموخته بودم که هر چه دارم در راه دوست دهم، اما از دوست، دوست داشتن را خواهش نکنم!!!
چه زشتی ها آموخته بودم از واژه پاک دوست!!!
من در تاریکی ها مانده بودم و ستاره خاموشی بودم تا...!!!
تا تو آمدی درست آن هنگام که انتظار آمدنت را نداشتم و آرزو آمدنت را از خاطر برده بودم.
صبح آرزوها و خورشید امید در آسمان تنهایی من پدیدار شد و تو با لبخند شیرینت با
صدای مهربان و قلبی از صداقت و راستی به من آموختی که زیبایی در سادگی است!!!
با من حرف از دل و احساس زدی، حرف از زخم ها و خستگی ها!! و دست دوستی را در عین صداقت
به طرف من دراز کردی و تن خسته من را از دستان تنهایی گرفتی و به دنیای مهربانیت بردی........
عزیزکم، چه بگویم از این همه روشنی که تو به من بخشیدی!!!
بخشیدی به من قلب و احساس دوستی را بی منت، بی خواهش!!!
به من آموختی که در دوستی از دو من، می توان یک ما ساخت!!!
و حالا باور دارم که نسیم، دستانم را خالی و قلبم را تنها نخواهد گذاشت!!!
این نوشته با همه احساس، تقدیم تو باد!!!


توانایی های کامپیوتر

نظر شما( )

بالا

  [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]

بازدید

215674

بازدید امروز

14

بازدید دیروز

20

حضور و غیاب
یــــاهـو


 RSS 


 درباره خودم

در انتظار چه هستی؟! (تقدیم به تو که دوستت دارم) - توانایی های کامپیوتر
یاس
گفتم غم تودارم گفتا غمت سرآید گفتم که ماه من شو گفتا اگربرآید گفتم زمهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا زخوبرویان این کارکمترآید

 لوگوی وبلاگ

در انتظار چه هستی؟! (تقدیم به تو که دوستت دارم) - توانایی های کامپیوتر

 پیوندهای روزانه


 اوقات شرعی

 لینک دوستان

امید
آذرآموزش
روح - جسم - عرفان(آذرآموزش واندیشه)

لوگوی دوستان











 آرشیو

ترفندهای رجیستری
آموزشSQL
نکاتی درمورد کامپیوتر
حرف دل
ویروس یابی
Gpedit.msc
paradox of our time
نورالهی
آموزش ترفندهای فتوشاپ

جستجو

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

آوای آشنا

اشتراک